|خـــــــــــــآطـــــــرات|

خاطراتم را مینویسم تا خالی شوم از درد....

|خـــــــــــــآطـــــــرات|

خاطراتم را مینویسم تا خالی شوم از درد....

زندگی دفتری از خاطره هاست...
یک نفر در دل شب، یک نفر در دل خاک،
یک نفر همدم خوشبختی هاست،
یک نفر همسفر سختی هاست،
چشم تا بازکنیم عمرمان می گذرد....
ما همه همسفرو رهگذریم...
آنچه باقیست فقط خوبیهاست.

بایگانی
آخرین مطالب

کودکی بودم معلم گفت ماهی فرض کن
اسمانی پر ستاره شامگاهی فرض کن

ساده خندیدم فقط غرق سخن هایش شدم
گفت حالا در همین شب سر پناهی فرض کن

من نفهمیدم که معنای دقیق فرض چیست
باز هم می گفت حالا یک دو راهی فرض کن

یک هو پرسیدم تصور چیست؟ با لبخند گفت
هر چه را هرگز نداری گاه گاهی فرض کن!

حیف ...بعداز سال ها هر روز می گویم به خود
حال تو خوب است! حتما رو به راهی فرض کن!

یا که هر شب در میان اشک, حسرت می خورم
سخت می گویم: تبسم از نگاهی فرض کن

مثل مرگی سخت می ماند بگویم با خودم
کوه اندوه و غمت را قدر کاهی فرض کن!

هی معلم بی قرارم...کودکی هایم کجاست ؟
بازهم می شد بگویی کاش ماهی فرض کن!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۰:۰۲
_دخترک_ _تنها_

چرا با سیگار مخالفی؟

از خاطرات تو که تلخ تر نیست!

از چشمان تو که اعتیاد آور تر نیست!

می ماند سرطان که تکلیفش روشن است...

تو بدخیم تری!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۰:۰۶
_دخترک_ _تنها_

دارم برگ می کشم اما نه سیگار برگ !

برگ برگ خاطرات سوخته ام را که داخل سیگارم ریخته ام!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۸
_دخترک_ _تنها_